میفرماد که هر آن کس که به حریم شخصی و خصوصی خود وقعی ننهد و رختخوابش در محافل انس پهن باشد، لاجرم به حریم خصوصی و شخصی دیگری هم محل خاصی از اعراب نخواهد گذاشت. نه این که بریزد روی دایره لزومن، اما خلوت انس آدمها را، آنجایی را که آدمها امن و گرم و ولو شدهاند برای خودشان، به رسمیت نخواهد شناخت.
۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سهشنبه
کلمهها لاجرم یک جایی به تکرار میرسند. میبینی داری کلمههای یکسانی را
خرج میکنی. خوشایندت نیست. پناه میبری به کمحرفی و خلاصهگری. من آدم بغلم. جور بهترین بلد نیستم به یک آدمی که از هزارسال نوری آنطرفتر آمده کنارم بفهمانم که کجاها را دارد پر میکند. وعدهی آغوش میدهم. نه فقط به او، به خودم. خیالم راحت است در برم که باشد توپ توی زمین من است. هیچوقت نمیشود دوتا آدم را یکجور بغل کرد. تفاوتها در آن جغرافیای دونفره است که خودش به وقتش میزند بیرون. میگویم بیا، باقیاش با من.
۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه
ناگهان، نابههنگام بفهمی که بهترین سکسپارتنرش نیستی و هیچوقت هم نبودهای. بفهمی که همهی آن جفتکاندازیها و زیرآبیرفتنها دخلی به یک کلمه از توجیهها و کلمهها و ترکیبات تازهاش ندارد. همیشهی این سالها هرازگاهی که رفته، رفته و میرود سراغ کسی که بهتر میبوسیده و میبوسد، نوازش میکند و میمالد و میخوابد و میخرامد و میماند. همهی آن وقتهایی که کنارت مست و خراب و های دراز کشیده و چیزی جملهای تکه ای از دیگری، از کیفیت اندام باقی زنان شهر گفته، همین بوده و هست. که تو بهترینش نبودی، نیستی. نه لزومن تقلایی برای تحریککردنت یا آتش به جانی زدن یا صمیمتی که بیجا ابراز میشود. بفهمی که این گریزها از سر دوستنداشتن نبوده و نیست. هربار که قبل از لختشدن جام شرابش و شرابت را پر میکرده، میکند تا فراموش کند که تو بهترینش نبودی و نیستی در بستر، جان دلم.
کدامش خیالت را آسودهتر، جانت را آرامتر میکند؟ بدانی و بمیری، یا ندانی و فلان.
۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه
گویا اختلاف در حیطهی زبان است. ذهن مبرا، ذهن بهکلی مبرا همیشه میگوید: اذیت شدی، ناراحت شدی، عصبانی شدی، آزار دیدی، زمین خوردی و قسعلیهذا. ذهن واقعبین، ذهن مسوول گاهی میگوید: اذیتت کردم، ناراحتت کردم، عصبانیت کردم، آزارت دادم، زمینت زدم. ذهن مبرا از قبول مسوولیت وحشت دارد. ذهنی ترسان است که یارای اعتراف به اشتباه ندارد. ذهنی که پوستهی مقاومی از جنس انکار دور خودش تنیده تا خیلی مواظب خودش باشد. هالهای از جنس منهمیشهبیتقصیرم وی را از همهی منخوبنیستمهای عالم حفظ میکند. ذهن واقعبین، ذهن بالغ آنقدر جسارت دارد که گاهی خودش را مسوول و مقصر ببیند. ذهن شجاع توان این را دارد که گاهی اذعان کند به فاعلیت در امری نادرست یا ناپسند. در جایگاه رنجدهنده خودش را تحمل میکند، جای این که همیشه خویشتن را ناظر معصوم و بیطرف رنجدیدن دیگری بداند.
اشتراک در:
پستها (Atom)