۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه

در سوگ مرگ امضای مولف

از یه جایی به بعد حس کردم که توجه‌ش به لب‌م بیشتر از توجه‌ش به خودم‌ه. از اون حسای نادری بود که آدم هیچ بلدش‌ون نیست. می‌اومد پیشم، به هم می‌پیچیدیم، داد و بی‌داد و سر و صدا خونه رو بر می‌داشت، آخرش اما یه سهم کاملن جداگانه از لب‌م طلب می‌کرد. بار اول و دوم و سوم طوری نبود. ولی هرچی که تکرار شد این ماجرا من بیش‌تر متوجه‌ش شدم. اول کنجکاوی‌مو برانگیخته کرد بعدش‌م کم کم به حسادت واداشت‌م. هنوزم که هنوزه خیلی برام عجیبه چه‌طوری یکی تونسته منو نسبت به یکی از اعضای بدن خودم حسود کنه. لب‌و جداگونه می‌خواست و این قضیه هی پررنگ‌تر می‌شد. توضیح‌ش الان یه کم سخت به نظر می‌رسه، ولی مثلن موقع رفتن از پیش‌م یه یک دقیقه‌ی مجزایی برای لب قائل می‌شد با کیفیتی و اکتی که انگار من دیگه به اون لب‌ه وصل نیستم. سیگاری‌ جدی‌ای هم بود و من اون شدت لب‌بازی رو دوست نداشتم،‌ مزه‌ی دهنش‌و مخصوصن بعد از یه ساعت کُشتی‌ گرفتن دوست نداشتم. هی تلاش کردم که وقتی زیادی از لب می‌خواد یه کم بک-آف کنم و به‌ش بفهمونم که من اون‌قدر نمی‌خوام، ولی اصلا و ابدا نمی‌گرفت قضیه رو.  اصلن شاید اغراق نکرده باشم اگه بگم همین باعث شد موازنه‌ی رابطه تو ذهن من به هم بریزه. کم کم عصبانی می‌شدم از این همه لب خواستن‌ه، حال‌مو بد می‌کرد. حتا یه جایی رسید که گاهی احساس مورد تجاوز قرار گرفته‌گی بهم دست می‌داد. هنوزم برام خیلی عجیبه اون حسا. نه قبلش نه بعدش این‌طور چیزی توی زندگیم تجربه نکردم. رابطه‌هه به اصطلاح، کلی کژوال بود، عشق و مشق توش دخیل نبود تا جایی که من می‌فهمیدم، یه رختخواب خیلی هیجان‌دار و محدود به خودش بود. اون آخرا موقع خداحافظی که لب می‌خواست به شدت دچار اکراه شده بودم،  بدی‌ش این بود که بلد نبودم کامینیوکیت کنم،  بلد نبودم بگم چی داره اذیتم می‌کنه. آخه بگی چی؟ بگی من خوشم نمی‌آد بیش‌تر از ۴۵ ثانیه در نیمه‌ی ثانویه‌ی امور رختخوابی ماچ بدم؟ خنده دار بود دیگه. خنده‌دارتر این بود که از لب خودم عصبانی بودم،‌ به‌ش حسود بودم. رابطه‌هه جمع شد. بعد از اون قضیه هیچ وقت نتونستم بی‌ترس به یه جایی از یه کسی ابراز علاقه‌ی بی‌شائبه کنم. همه‌ش این ترس‌ه توی وجودم بود که طرف‌و مثلن به کون‌ش حسود نکنم. به کمرش حسود نکنم. مرزش‌و رد نکنم. اما هیچ وقت‌م نشنیدم که یه کسی توی دنیا به جایی از خودش حسودی‌ش شده باشه. یه مدت بعدش توی همون تخت یه رابطه‌ی دیگه‌ای رو خیلی کوتاه مدت داشتم که دوسوم‌ش لب بود یک سوم الباقی سکس.  همون‌قدر کژوال. اما لب‌ه خودش زندگی‌ بود به تنهایی، خیلی خوب بود. نمی‌دونم، شاید تایمینگ بد، شاید همون سیگاره،‌ شاید زیاده‌روی‌ش، نمی‌دونم چی این کارو کرده بود با من.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر