۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

التزام عملی به «تو نکن!»

ممکنه شما بگین مهم نیست اما من می‌گم از مهم‌ترین چیزا توی رابطه‌ی نزدیک دونفره و بیشتر اینه که حواس‌مون باشه هرقدر هم که نزدیک باشیم، سلیقه‌هامون یه جاهایی خیلی فرق می‌کنه با هم و باید سلیقه‌های همدیگه توی انتخاب پارتنر و الخ برامون محترم باشه. سخته ها. یه جاهایی خیلی خیلی سخته.

دوست‌پسرم رو با یه من عسل هم نمی‌شد خورد. من با خوش‌تیپ‌ترین پسری که تا اون موقع هر دومون دیده بودیم روابط غیرافلاطونی داشتم و شاد بودم. پسره خیلی هم از نظر من آدم‌حسابی بود. ولی به هر حال چند تا فاکتور داشت که به نظر دوست‌پسرم بخشودنی نبود اصلاً. این دو نفر همدیگر رو بیشتر از این‌که بخوان به واسطه‌ی من بشناسن به واسطه‌ی آدم دیگه‌ای می‌شناختن. حالا مهم هم نیست. حال دوست‌پسرم خراب شده بود. نمی‌تونست باور کنه که دوست‌دخترش از پسری با مشکلات رفتاری گنده خوشش میاد. (این‌جا لازمه توضیح بدم که خیلی ظریف باید توی عکس‌العمل‌های آدم‌ها تشخیص بدیم که مشکل‌شون حسادته یا این موضوعی که من دارم سعی می‌کنم توضیح بدم.) با هم حرف که زدیم، اشکم رو که درآورد، فهمید که اشتباه کرده. انتخاب منه. حق منه.

وقتی با کم‌هوش‌ترین دختر جمع (از نظر من) رفت توی اتاق خیلی ناراحت شدم. دقیقاً فقط از این‌که چرا دوست‌پسرم این‌قدر سطح سلیقه‌اش پایینه یا این‌که چرا دایره‌ی انتخابش این‌قدر وسیعه. توی فکر بودم و ناخودآگاه داشتم تجربه‌ی پاراگراف بالایی رو مرور می‌کردم. وای! من هم داشتم همون اشتباه رو تکرار می‌کردم. داشتم تکرارش می‌کردم و فکر می‌کردم چاره‌ای ندارم. در حالی‌که داشتم. جای خودم و دوست‌پسرم رو عوض کردم. دقیقاً شد ماجرای پاراگراف بالایی. خیلی سریع حالم خوب شد و از موضوع گذر کردم. بعدتر فکر کردم با خودم که اگه دوست‌پسرم نفر دومی بود که توی این موقعیت گیر می‌کرد، احتمالاً اون‌جوری واکنش تند نشون نمی‌داد. بعدتر فکر کردم که چه سرمایه‌ی خوبیه این تجربه‌ها. چقدر به پخته شدن شخصیت آدما کمک می‌کنه.


خانم بل دو ژور

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر