دفعه اول من گفتم که نه. حیف رفاقتمان است. هر چقدر هم بگویم سکس ربطی به رفاقت ندارد، از فردا همه چیز فرق میکند. من دلم میخواهد تو دوستم بمانی. او هم خیلی محترمانه گفت که اصلا اینطور فکر نمی کند اما میفهمد که من چه میگویم و اگر بگویم نه او هم جلوی خودش را میگیرد. این شد که ما نیم ساعت بعدش برهنه توی تخت بودیم و در تنهای هم فرو رفته.
اینطور شده بود که یک فرصتی پیدا میکردیم، میخوابیدیم و بعد هر کسی میرفت سراغ زندگیاش و فردایش مثلا با بقیه همدیگر را یکجا میدیدم و همان دوستهای خوب بودیم که بحث میکنند و میگویند و میخندند.
یک بار آمده بود خانه من. مست بودیم. اینبار او گفت که حیف رفاقتمان است. رفیق مشترک زیاد داریم. آمد و زد و هر کداممان با یکیشان جدی شدیم. من همانطوری که میرفتم بغلش گفتم حالا هر وقت با کسی جدی شدیم در موردش حرف بزنیم. به هم پیچیدیم.
یکی دوبار هم توی جوک و خندههایمان من حرف سکسمان را زدم. گفت نگو خجالت میکشم. من هم دیگر نگفتم. البته گفتم که خجالت ندارد مرد حسابی. کار خوبی هم کردیم. اما دیگر حرفش را نزدم. هی دوستتر شدیم.
بعد یک باری من رفتم پیشش. دروغ بود اگر بگویم نمیخواستم. حتی هی مشروب خوردم که بیاندازم تقصیر مستی. اما زودتر از آنکه نتوانم دیگر جلوی هوسم را بگیرم گفتم بروم خانهام. کاملا غافلگیر شده بود. میدانستم که میخواست. اما هیچکداممان به روی خودمان نیاوردیم. ماچ ماچ.
دیگر باقی داستان را میدانید. دفعه بعد دوباره من گفتم که نه. حیف دوستیمان است. خیلی دوستت دارم. نمیخواهم رفاقتم خراب شود. مشکل هر دویمان هم این بود که هم این را میفهمیدیم و هم اینکه از آن طرف هم انگار نباید سکس برایمان چیز مهمی میبود. شاید مشکل اینجابود یا اینجاست که سکسمان خیلی خوب است. یعنی خوب به تنهای هم میآیم. حالمان خوب میشود. من هم دلم برای سکس با او تنگ میشود. وقتی میگوید که دلش تنگ شده میفهمم که از چه حرف میزند. شاید این است که هی تلنگر میزند که نباید نباید. انگار وقتی قرار است سکس مسئله نباشد باید مسئله فقط رفع حاجت باشد. اگر از رفع حاجت به خوشگذرانی هم رسید ...نمیدانم.
مست بودم زنگ زدم که تنت را الان میخواهم. آمد پیشم. گفتم بیا این دفعه آخر باشد. گفت باشد. این دفعه آخر است. این هم به حرمت مستی تو. صبح که از در خانه میرفت بیرون به خنده گفتیم که خب امیدواریم سکس لایف خوبی داشته باشی در بقیه زندگیات.
شما هم مثل من به این فکر میکنید که اصلا همین نباید نبایدها است که جالبش میکند؟
خانم یک میلیوندلاری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر