صبح روز بعد از سرما بیدار شدم. دیدم توی تختش نیست. غلت زدم و دیدم رفته پایین روی زمین خوابیده. تختش یکنفره بود. یکنفرهی کوچکی نبود اما احتمالن شب آنقدر هُلش داده بودم که خودش را از دستم نجات داده بود. من موقع خواب فضا اشغال میکنم. یعنی ژست یک دونده را مجسم کنید. حالا زیر سرش بالش بگذارید. همانطوری بخوابانیدش توی تخت. خب به تصویر خوابیدنِ من خوش آمدید. خودم میدانم. خیلی خوبم.
دلم سوخت. احساس کردم پیشم نخوابیده و حیف شده و کم هم را بغل کردیم و خاک بر سر زندگی. گوفیوار بالشم را برداشتم کشیدم روی زمین و رفتم زیر پتوش و خودم را چسباندم بهش. شش صبح بود شاید. بیدار شد. یادم هست یک حرفهای خوشایندی هم حتی زد وقتی رفتم آنجا اما یادم نیست چی. یادم هست گفتم چرا رفتی خب؟ گفت جا نمیدی بخوابم خب! و من خودم را چسبانده بودم بهش و ننرم کرده بود. چند تا بوس کرده بودیم و باز خوابمان برده بود.
اتاقش یک بوی مطبوعی داشت و میپیچید توی مشامم و ما کف اتاق بودیم. گاهی بیدار میشدیم یک بوسهای کوچولویی میکردیم باز میخوابیدیم. آدم باید یک صبحهایی بیدار شود و کف دست کسی منحنیهای تنش را پوشانده باشد و صاحب دستها با جدیت معتقد باشد که مواظبشان بوده که کسی نَبَرد. روز همینطور میریخت توی اتاق. ظهر بیدار شدیم. رفت مثل مردهای خوبِ زندگی نان خرید. نیمرو خوردیم و پنیر و چای شیرین. نیمساعت طول کشید. بعد رفتیم توی سالن باز کف زمین ولو شدیم. عین دوتا گربهی دیوانه که کاری جز خوردن و خوابیدن و بههم پیچیدن ندارند. جمعه بود.
با او خوبیش این بود که همهچیز سر جای خودش بود. لازم نبود زیاد توضیح بدهیم. هم را میفهمیدیم. کارمان از اینکه مست کنیم و با هم بخوابیم گذشته بود. هرچند که شب قبلش هم مست کرده بودیم اما بهخاطر اینکه مست کرده بودیم با هم نخوابیده بودیم. با هم خوابیده بویم چون میخواستیم با هم بخوابیم. حتی دفعهی اول هم از مستی نبود. با اینکه شاید منطقن برای خوابیدن ما با هم به کمی مستی احتیاج بود اما در وهلهی اول آن مرحله را پریده بودیم بیمستی. حالا که فکر میکنم بهنظرم حتی عجیب نیست. شیمی.
میدانستیم داریم با هم میخوابیم. میدانستیم برای اینکه با هم بخوابیم خیلی وقت نداریم، برای همین خیلی دلبهکاربده با هم میخوابیدیم. این چیزیست که مقابلش ضعف میکنم از خوشی. یا یک کاری نکنید یا اگر میکنید درست بکنید. درست میکردیم. "درست میکردیم" را هر خوانشی که خواستید، بکنید. آزادید.
خانم واتاِوِر وُرکس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر